سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مسابقه بزرگ وبلاگ نویسی انقلاب ما
محبوب ترینِ مؤمنان نزد خداوند متعال، کسی است که در راه فرمانبری خدا بکوشد، خیرخواه امّت پیامبرش باشد، در عیب هایش بیندیشد و آگاه گردد، خِرد ورزد و عمل کند . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]

شاهد


آخرین روز نمایشگاه بود. نمایشگاه یاد لاله‏ها. از همون نمایشگاه‌هایی که توی هفته دفاع مقدس زیاد پیدا می شه. همون‌هایی که با اینکه خیلی براشون زحمت کشیده میشه اما هر سال کمرنگ‏تر و بی‌روح‌تر از سال پیشن!

یه نمایشگاه پر از عکس شهید. پر از وسایل جنگی و البته در کمال سکوت و آرامش! مطمئنم بهشون گفته بودن نباید صدای نوارتون از داخل نماشگاه بیرون بره. خوب ممکنه یکی مریض داشته باشه. نباید مزاحم خلق الله شد. هر کی می‌خواد نوحه گوش بده بیاد همین‌جا تو نمایشگاه. این جا مکان عمومیه باید فکر آسایش مردم هم بود!

آره می‌گفتم؛ یه نمایشگاه کنار یه رودخونه. رودخونه‌ای که آروم و زلال ازون جا رد می‌شد و انگار که بی‌توجه به شلوغیه دور و برش و مردمی که واسه دیدنش اومده بودن ، داشت به دوستای خوب قدیمیش ، همون بچه بسیجیهای پاک زمون جنگ فکر می‌کرد و خاطراتش رو از ذهن می‌گذروند...

                                     

چند متر اون طرف‌تر ـ فکر کنم فقط صد مترـ پیست اسکیت بچه‌ها بود.

بعد از دیدن نمایشگاه رفتیم اونجا....

آینده‌سازان ما همگام با صدای دلنشین! ترانه‌های نسبتا مجاز داخلی که از بلندگو پخش می‌شد داشتن اسکیت می‌کردن و واسم خیلی جالب بود که این صدا اصلا مزاحم مردم نمی‌شد!!!

داشتم قدم می‌زدم و فکر می‌کردم. که یه هو شنیدن یه آهنگ آشنا طومار افکارم رو پاره که چه عرض کنم رشته رشته کرد!:

خوشکلا باید برقصن، خوشکلا باید ...

اول فکر کردم آخر سی‌دی بوده و از دستشون در رفته ولی چهره راضی حاضرین و لبخند موزیانه مسئول پیست چیز دیگه‌ای می‌گفت...

خیلی عصبانی شدم.

تمام اتل‌متل‌هام به ذهنم هجوم آورده بودن و یکی مدام تو ذهنم فریاد می‌زد که: بعد از شهدا چه کردید؟

به سرعت جت خودم رو رسوندم به کیوسک مسئول پیست. کلی باخودم کلنجار رفتم که با عصبانیت باهاش حرف نزنم چون می‌دونستم اون وقته که همه کار اون رو فراموش کنن و پاچه من رو بچسبن که ؛ آره ! شماها همتون همینید؛ با هرچی شادیه مخالفید؛ می‌خواید تموم دنیا روضه بخونن؛ با همین آخوند بازیاتون دنیا رو خوردید و هزار جور با ربط و بی‌ربط دیگه...

فقط تونستم بهش بگم: پشت سرتون نمایشگاه شهداست. لااقل کمش کنید!

.............

................؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟



شاهد ::: دوشنبه 85/7/10::: ساعت 1:40 عصر


>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 64
بازدید دیروز: 54
کل بازدید :780878
 
 > >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
مدیر وبلاگ : شاهد[596]
نویسندگان وبلاگ :
اون یکی شاهد (@)[14]


« زبانی دارم که مانند تیغ زهراگین است. با همین زبان از عظمت ملت خود که دارای مکارم بسیار است دفاع می کنم.»
 
 
 
>>لینک دوستان<<
فصل انتظار
لحظه های آبی
پیاده تا عرش
کلبه
بندیر
جبهه وبلاگی غدیر
جامانده
اس ام اس های مثبت
سلمان علی ع
یادداشت های شخصی محسن مقدس زاده
مهربان
سامع سوم
نی نی شاهد
گل آفتابگردون
پا توی کفش شهدا
دریای دل
میم.صاد
سیمرغ
دفاع مقدس
به وبلاگ بر بچون دزفیل(دزفول) خوش اومهِ
یک نفس عمیــــــــــق
طوبای محبت
مهربانی
خاکریز ولایت
هیئت فاطمیون شهرضا
یک جرعه آسمان
عشق نامه
تربت دل
غزه در فلسطین
آنتی التقاط
نگاهم برای تو
حاج آقا مسئلةٌ
حقیقت بهائیت
از این دست
خواهر خورشید
دیسون
نیروی امنیتی
پـــــــــلاک
دکتر علیرضا مخبردزفولی
ناصیران
منم سلام
هنر آشپزی
تمهید سبز
کِلکِ بی کلک
خاک
خاکریز مقاومت دزفول
رحمت خدا
ارمینه
تا اقیانوس(میثم خالدیان)
یاد شهدای اندیمشک
اهدنا الصراط المستقیم
شاعرانه(عبدالرحیم سعیدی راد)
از 57
موجی
ملامحمد علی جولای دزفولی
بانک اشعارعاشورایی(سعیدی راد)
حروف سیاسی
وسعت دل
بُنگروز(پرموز)
ناگهان ترین
سبوحا- حاج اقا جلیلی
کیستی ما(یامین پور)
خورشید عالم تاب
یادداشتهای یک خبر نگار
سراب طنز
مرکز عاشورا دزفول
چوب خدا
راه 57
پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی
مسجد حضرت ابوالفضل(ع) اهواز
بچه های مسجد نجفیه دزفول
فاتحان دز
حسین سنگری
الف دزفول
التیام ( شعرهای مستعان)
گروه فعالان مجازی نخیل
بسیجیان پایگاه شهید سیادت
یاد شهیدان و رزمندگان اندیمشک
لبیک یا امام
شهید روح ا...سوزنگر
یک طلبه
پاورقی
خاطراتی شیرین از یک زندگی مشترک
باشگاه خبرنگاران-ویژه نامه شهادت حضرا زهرا(س)
عطار نــــــــــــامه
زن،بصیرت،عفاف و حجاب
نرمافزار مدیریت اطلاعات شهدا(ایثار)
کلیـــــد
میثاق(مسجدامام حسن عسکری دزفول)
خاطرات شهدا
 
 
>>لوگوی دوستان<<
 
 
>>موسیقی وبلاگ<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<